دکتر بیتا حسینی/کتاب ها/زوج درمانی تحلیلی جلد 1 و 2(دانلودی)
زوج درمانی تحلیلی جلد 1 و 2(دانلودی)
زوج درمانی تحلیلی جلد 1 و 2(دانلودی)

زوج درمانی تحلیلی جلد 1 و 2(دانلودی)

1- فلسفه‌ی ازدواج کردن چیست؟ 2- آیا ازدواج می‌تواند یکی از عناصر کوچک، در سیستم بی‌نهایت حیات باشد و فعالانه در جهت تحقق اهداف حیات تلاش نماید؟

1- فلسفه‌ی ازدواج کردن چیست؟

2- آیا ازدواج می‌تواند یکی از عناصر کوچک، در سیستم بی‌نهایت حیات باشد و فعالانه در جهت تحقق اهداف حیات تلاش نماید؟

3- طبیعت حیات، یکپارچگی‌ست و تمام اجزاء آن در عجین شدن با یکدیگر، یک کل بزرگتر را می‌آفرینند (گشتالت درمانی). آیا شما می‌پذیرید که انسان جزئی از این کل و ازدواج، جزئی از کل وجود انسان باشد؟ در این صورت و همراستا با هدف حیات، هدف وجودی ازدواج چه می‌تواند باشد؟ چه می‌تواند باشد به جز یکپارچه‌سازی؟

4- مهمترین مراحل تحول در کودکی کدامند؟ هر یک از این مراحل چگونه در شخصیت‌سازی افراد دخیل بوده‌اند؟ تثبیت شدن در هر مرحله‌ی تحولی، چطور در مجذوب شدن ما به افرادی خاص تأثیر می‌گذارد؟

5- تصویرهای ناهشیاری که از خصایص و کارکردهای مثبت و منفی والدین در ذهن داریم، چگونه بر ادراکات کنونی‌مان از تصاویر همسر اثر می‌گذارند؟

6- آیا گفتگو کردن با همسر باید بر اساس قواعدی صورت گیرد؟

7- خود بلعیدگی چگونه مانع همدلی می‌شود؟

8- آیا عشق خیال‌انگیز و رؤیایی هم می‌تواند جزئی از نظم‌مندی طبیعت باشد که با هدف یکپارچه‌سازی انسان، تدبیر شده باشد؟

واژه‌شناسی در ایماگو درمانی

  • تصویرسازی ذهنی (ایماگو) و بازسازی آن.
  • ارتباط (گفتگوی ایماگویی، گفتگوی کودک- والد).
  • اصول گفتگوی ایماگویی (همدلی- آیینه‌سازی- اعتباربخشی- اصل کشسانی).
  • صمیمیت هیجانی، ایمنی هیجانی.
  • مغز (بخش‌ها، کارکردها).
  • عشق رؤیایی (خاستگاه، بازسازی).
  • تعهد
  • خودبلعیدگی
  • خودافشایی
  • مراحل تحولی انسان (از منظر ایماگودرمانی): دلبستگی- اکتشاف- هویت- شایستگی- ارتباط

نظریۀ ایماگو درمانی هندریکس

 خاستگاه نظریه

طولانی بودن روانکاوی‌های سنتی به لحاظ زمانی، هزینه‌ی زیاد درمان برای مراجعین، باز پرداخت بسیاری از درمانگران از طریق بیمه و نیاز به نتایج کمی و آشکار از طریق بررسی پیامدها، از مهم‌ترین عواملی بودند که روان درمانی را از شکل پویشی دراز مدت به حوزه‌های شناخت بنیاد و گرایش به سرعت سوق دادند. هم اکنون زوج درمانی نیز فضای کمتری را به پرداختن در جزئیات گذشته اختصاص می‌دهد. این حیطه، حالا، به‌جای توجه شدید به تغییر فلسفه زندگی، برای حل مسئله وزن بیشتری قایل می‌شود. با این همه نظر به بازگشت پذیری (عود) بالا در درمان‌های هشیاری‌مدار – درمان‌هایی که در میان تقسیم‌بندی فروید از سطوح آگاهی، ذهن تنها بر سطح نمایان و هشیار آن تمرکز می‌کنند- و نقصان‌هایی که در درمان‌های تحلیلی- سنتی برشمردیم، به نظر می‌رسد که برای دستیابی به نتیجه‌ای کارسازتر، یکپارچه‌سازی جریانات مذکور اجتناب‌ناپذیر باشد.

درمان تصویر‌سازی- ارتباطی (IRT ) در عین حال که فلسفه‌ای انعطاف‌پذیر و قابل درک را پیرامون روابط به زوج‌ها عرضه می‌کند، مهارت‌های لازم جهت حل مسئله و مکالمه را نیز در اختیارشان قرار می‌دهد. فلسفه‌ی مطرح در این نوع درمان، حقیقت عشق و ناکامی‌ها را برای جفت‌ها روشن کرده و نمایان می‌کند که چرا بهتر است همسران به جای فروپاشی رابطه، روی آن کار کنند. از سوی دیگر، مهارت‌های مورد نظر همچون ابزارهایی کاربردی، همسران را به سوی پیوند، درک و پاسخدهی شایسته به ناکامی و نیز شفای آسیب‌پذیری‌های ایجاد شده در کودکی رهنمون می‌شوند. ایماگو‌درمانی در میان طیف وسیعی از مدل‌های در دسترس زوج درمانی، با مجموعه‌ای از ویژگی‌های ارزشمند شناسایی می‌شود: کاربردی، کوتاه مدت، قابل فهم، منطقی، راهگشا و به سرعت تاثیر‌گذار. بعضی از درمانگران، این مدل را به عنوان الگوی اصلی در کارشان بر می‌گزینند و بسیاری تنها با بهره‌جویی از مهارت‌های طرح شده در آن، فنون ایماگو درمانی را با آموخته‌هایشان از سایر مدل‌ها تلفیق می‌کنند؛ درمانگرانی هم هستند که آموزش دیده‌ی سایر مدل‌های تجربی بوده‌اند ولی جذب فلسفه‌ی ایماگو درمانی شده و همین فلسفه را مبنای کار تئوری خود قرار داده‌اند (لاکوت، 2007).

در متد روان‌درمانی همه‌ی ما مدیون نبوغ فروید هستیم. او فرآیند کشف ساختار روان، به ویژه منابع ناهشیار هیجان، تفکر و رفتار، را بنیانگذاری کرد. افرادی که زمان و هزینه‌ی کافی در اختیار داشتند سالها تحت مدیریت روانکاو به کشف ذهنیت خود می‌پرداختند. مدل او پیرامون روان دارای ساختاری درون روانی- نهاد، خود، فراخود- بود که در عین حال با بافتار رشدی و محیط شفا‌دهندگی (خانواده) فرد نیز تعامل می‌کرد. اما درمان فروید، که با هدف ایجاد خود مختاری، عدم وابستگی و خودکارآمدی انجام می‌شد، عمدتاً ساختاری غیر ارتباطی داشته، مقولات درون‌فردی را محور تمرکز قرار می‌داد. واقعیت بنیادین در روانکاوی سنتی، پرورش فردی خودگردان و ذهنی استقلال یافته بود. (این روند «الگوی فردی » نامیده می‌شود). به زودی در حرفه‌ی روان درمانی تحولی ایجاد شد و شاگردان فروید مرکز توجه درمان را به سوی منابع قدرتمند سلف و متغیرهای شفادهنده‌ی ارتباطی تغییر جهت دادند: نظریۀ میان فردیِ سالیوان، روابط شیءِ فیربرن و وینیکات، نظریۀ دلبستگی بالبی، روانشناسی خودِ کوهات و «روان تحلیلی ارتباطیِ ستولورو و میشل »، همه وهمه رابطه را اصل و بنیان شکل‌دهی به شخصیت قلمداد می‌کنند و تقدم آن بر مقولات درون‌فردی را آشکار می‌دانند. این روند، تحت عنوان «الگوی ارتباطی »، موجب پیدایی روان درمانی‌های کوتاه‌مدت شد.

حیطه‌ی زوج درمانی و خانواده درمانی نیز تحت تاثیر بینش‌های رابطه محور پدیدار شده، تمرکز بر متغیرهای میان فردی را آغاز و کارایی قابل مشاهده و کوتاه مدت درمان‌ها را مورد توجه قرار دادند. در این میان تحولات فرهنگی که در بافتار برنامه‌های سلامت روان ایجاد و فرآیند مشاوره‌دهی به مراجعین را از بیست تا چهل جلسه به ده جلسه کاهش داد، درمانگران تحت پوشش بیمه‌ی خدمات رابیش از پیش به سوی درمان‌های پویشی اما کوتاه مدت روانه کرد. در مجموع، متدهای روان پویشی (پارادایم فردی) آماج درمان را پرده‌برداری از پیچید‌گی‌های گذشته و ناهشیار قرار دادند و پارادایم ارتباطی در زوج درمانی، مهارت‌های گفتگو، حل تعارض ، اصلاح رفتار و حل مسئله را هدف دانسته‌اند.

در این میان، فراسونگری و تاکید بر رهایی از تعصب‌ورزی بر دیدگاهی خاص، حرفه‌ای‌ها را به تلفیق عناصر کارآمد هر رویکرد با سایر رویکردها (یکپارچه‌نگری) ترغیب کرد. ایماگو‌درمانی ارتباطی نیز همچنان که از نامش پیداست، دست ساخته‌ی همین نگرش تلفیقی بوده است. ایماگو‌درمانی ارتباطی که در 1970 به عرصه‌ی زوج درمانی راه یافت، با پدید‌آیی درمان‌های ارتباطی مقارن بود. این رویکرد دو مقوله را به طور همزمان مورد تاکید قرار داد: نخست شناسایی تاثیرات کودکی بر پویایی‌های ازدواج و انتخاب همسر و دیگری، اهمیت اکتساب مهارت‌های ارتباطی.

نظر به اینکه ایماگو‌درمانی هر دو مقوله‌ی تحلیل‌های درون‌روانی و روابط میان فردی را مورد توجه قرار می‌دهد، «آسیب شناسی» در این دیدگاه برخاسته از روابط معیوب و فعلی همسران است که خود در کودکی هر همسر ریشه دارد. در ایماگو‌درمانیِ ارتباطی، همه‌ی پاتولوژی، رابطه است: ریشه‌ی تمام دشواری‌های کنونیِ رابطه، گسیختگی‌های پیوند‌های مورد انتظار در کودکی‌ست و این گسست‌های ناخوشنودکننده‌ی گذشته، دوباره در روابط صمیمانه‌ی همسران پدیدار خواهند شد. بر این اساس، دوباره نبوغ فروید به خاطر می‌آید. چرا که شالوده‌ی تفکر او بر اساس مفهوم سرکوبی بنیانگذاری شده بود: مطالب مدفون شده و سرکوب گردیده‌ای که در ناهشیار روان به پویش مشغول و در کمینِ نشسته‌ی فرصتی مناسب برای باز پیدایی اند، به شیوه‌ای اجتناب‌ناپذیر در روابط بعدی ظاهر شده و قدرتمندانه رفتار را تحت کنترل خواهند گرفت. مداخله‌ی «گفتگوی ایماگویی»، زوجهای کاندید ایماگو‌درمانی را کمک می‌کند تا پیوندهای کنونی‌شان را احیاء و متعاقباً گسیختگی پیوند در کودکی‌شان را باز‌سازی نمایند.

هدف از ایماگو‌درمانی ارتباطی رساندن زوج‌ها به دو بینش اساسی است: رابطه‌ی مشترک چیزی جز بازتابی از واقعیت فردی هر همسر نیست و رابطه‌ی زوجی تاثیری بسیار جدی بر شیوه‌ی بودن هر فرد با خود و در هستی دارد. به عبارت دیگر رابطه‌ی زناشویی هم از پویه‌های درون‌فردی تاثیر می‌پذیرد و هم بر آن تاثیر می‌گذارد. فرآیند درمان بر آن است تا در خاتمه، همسران را به درک مفهوم ازدواج و حفظ رابطه‌ای دیرپا مجهز سازد.

– درمان تصویرسازی- ارتباطی با هدف تبدیل تجارب منفی کودک به تجاربی شفایافته و عمیق در بزرگسالی، فعالیت می‌کند. این درمان، شفابخشی جراحت‌های کودکی، حل تعارضات زناشویی و افزایش صمیمیت و پیوند را آماج کار خود قرار داده است. هدف درمان این است که همسران به لحاظ شخصی یکپارچه شوند و رابطه‌ای هشیار را تجربه کنند (موریس ، 2003).

خاستگاه درمان تصویرسازی- ارتباطی، مدل‌های روان‌پویشی فردی‌ست، امّا به گونه‌ای که این پویایی‌‌ها در بافتارهای ارتباطی نگریسته شوند؛ توجه به پویش‌های درون روانی دربافتاری از روابط میان‌فردی را «درمان مشترک » نامیده‌اند و از این گذر ریشه‌ی اصلی ایماگو درمانی، از درمان‌های اشتراکی نشأت گرفته. بعدها این رویکرد با تأثیرپذیری از نظریۀ سیستم‌ها و درمان‌های گروهی اصلاح شده و گسترش یافت. فرضیات فرانظریه‌ای آن از فیزیک کوانتوم و عرفان مذهبی الهام گرفته و بر اساس همین مبانی، موقعیت و ماهیت انسان را عموماً بر پایه‌ی روابطش نگریسته است. این شیوه‌ی زوج‌درمانی در حقیقت دریچه‌ای‌ست که همسران پس از گشودنش، به چشم‌اندازی فلسفی و عمیق از کل هستی و کیهان نیز مجهز خواهند شد.

بنیان درمان ایماگویی- ارتباطی بر این عقیده استوار است که هر فرد در عین آن‌که مخلوق و تابع رابطه است، خالق آن نیز می‌باشد؛ به عبارت دیگر هر یک از همسران نه تنها خالق رابطه‌ای هستند که در آن ایفای نقش می‌کنند، که پیرو، مخلوق و تبعیت‌کننده‌ی آن نیز به شمار می‌روند. هر شخص در بدو خلقتش، زندگی را متصل و در پیوند با تمام جنبه‌های خود آغاز می‌کند: عوامل فیزیکی، اجتماعی و بافتار کیهانی و بیکرانی که در آن قرار می‌گیرد، در زمره‌ی این جنبه‌ها به شمار می‌روند. هر فرد یک کل است و یکپارچگی با همه‌چیز را تجربه می‌کند. مشکلات انسان از آنجایی آغاز می‌شود که این پیوند ضروری میان اجزاء گسیخته می‌گردد. از مهم‌ترین و اساسی‌ترین عواملی که موجبات گسست این یکپارچگی را فراهم می‌کند، رفتارهای ناهشیار والدین است. شیوه‌های فرزندپروریِ والدین، عموماً به شیوه‌ای ناهشیارانه از حفظ و ابقاء اتصال اولیه‌ی کودک به هستی حمایت نمی‌کنند و پیوندهای بالقوه‌ی ذات او با جنبه‌های ذکر شده را از هم باز می‌کنند. نتیجه‌ی چنین ناحمایتگری‌هایی، جدایی کودک از بخش‌های مرتبطِ وجود خود و نیز بیگانگی‌اش از دیگران خواهد بود: افرادی که ویژگی‌های مشکل‌آفرین بافتار اجتماعی که در آن زندگی می‌کنیم را خلق کرده و جوامع را به زمینه‌ای آکنده از تنش‌های میان‌فردی، بیماری‌های اجتماع‌خاست و دشواری‌های روانی افول داده‌اند. گرایش ذاتی و بنیادین هر انسانی اکتساب و احیاء دوباره‌ی این پیوند طبیعی است. ازدواج که به‌عنوان عاملی مفید و ساختار‌دهنده به جوامع و در جهت برآوری نیازهای شخصی افراد گسترش یافته است نیز همگام با همین گرایش ذاتی حرکت می‌کند: ازدواج از نقطه نظر ایماگو درمانگران، وسیله‌ای است که افراد به واسطه‌مندی‌اش تلاش می‌کنند تا آن اتصال و آن پیوند گمشده را ترمیم نمایند. عشق رؤیایی ، فرآیندی انتخابی است که افراد در آن به شیوه‌ای ناهشیارانه رابطه‌ای را با کسی شبیه به مراقب اولیه‌ی خود ایجاد می‌کنند و همانطور که در کودکی از آن مراقب انتظار حفظ و حمایت از یکپارچگی و برآوری نیازهای هیجانی‌شان را داشتند، حالا هم از همسرشان انتظار پیدا می‌کنند که جراحت‌های هیجانی ایشان را شفا بخشیده، احساس تمامیت و کلیت با هستی را به آنها برگرداند. متاسفانه عموماً این تلاش به شیوه‌ای اجتناب‌ناپذیر با شکست مواجه می‌شود! از آن‌جا که شباهت همسر انتخاب شده با والد برترمان در کودکی، دوباره همان جراحت‌ها، هیجانات و ادراکات را بازآفرینی می‌کند، رابطه به مکانی برای کشمکش قدرت تبدیل خواهد شد. و در همین نقطه است که بیشتر زوج‌ها به‌دنبال درمان و در پی درمانگران روانه می‌شود.

نقش ایماگودرمانگر در مقایسه با درمانگران سنتی و نیز پیروان درمان‌های بسیار کوتاه، که هر دو ناچاراً در فرآیند درمان کارکرد یک متخصص را ایفا می‌کنند، شفا‌دهندگیِ یکسویه نیست. ایماگو درمانگر تسهیل‌گر فرآیند درمانی ویژه‌ای است که همسران را در راستای شفابخشی به یکدیگر و رشد به سوی یکپارچگی، قدرتمند می‌کند. درمانگر بر آن است تا هر همسر را درمانگر دیگری کند. از این رو، او بیش از آن‌که مظهر شفا‌دهندگی باشد، مربی و هدایتگر خواهد بود.

اساساً ایماگو‌درمانگر همسران را در جهت ساختن رابطه‌ای آمیخته با تعهد، سرشار از تماسهای توجه‌آمیز و پیوندهایی همدلانه هدایت می‌کند. رابطه‌ی این‌چنین مفروش از تعهد، تماس و همدلی از طریق فرآیندی به‌نام گفتگوی ایماگویی اکتساب خواهد شد. درمانگر با به‌کارگیری مستمر و آگاهانه‌ی سه مرحله‌ی اساسی در گفتگو- آیینه‌سازی، اعتبار‌بخشی و همدلی- نهایتاً پیوند میان همسران را بازآفرینی می‌کند و این پیوند همان مرهمی است که جراحت‌های هیجانی، توقف‌های رشدی و بلوکه شدن‌های معنوی را شفا خواهد داد.

در ایماگویی درمانیِ ارتباطی، هدف درمان یاری رساندن به زوج‌ها برای خلق مشارکتانه‌ی ازدواجی هشیار است. زمانی که زوج‌ها معنی رابطه‌ی صمیمانه و هدف فلسفی از گرایش آدمی به عشق و ازدواج را درک کنند، به کمک درمانگر و به شیوه‌ای همکارانه، ازدواجی از سر آگاهی را تجربه خواهند کرد.

هدف نهایی درمان و به عبارتی اصلی‌ترین انتظار از پیامد‌درمانی، خلق رابطه‌ی آگاهانه‌ای است که در سایه‌ی آن هر دو همسر احیاء و بازآفرینی گرایش ذاتی‌شان به یکپارچگی را تجربه کنند: یکپارچگی با تمامی بخشهای خود، اتصال جنبه‌های فیزیکی به بافتار اجتماعی و سرانجام ارتباط همه‌ی این عوامل با هستی و کائنات. آماج ایماگو درمانی، بازگرداندن تجربه‌ی گمشده‌ی هر فرد از یکپارچگی‌ست که در کودکی آن را از دست داده بود (لاکوت، 2007).

یکی دیگر از اهداف عمده در درمان ایماگویی- ارتباطی، سازماندهیِ صحیح به تقابل عناصر درون روانی افراد با یکدیگر است. از آنجا که در این درمان، مانند هر زوج درمانی دیگر، تمرکز اصلی بر بهبود وضعیت ارتباطی همسران قرار می‌گیرد، ترمیم پویه‌های دروان‌روانی نیز خود با هدف بازآفرینی رابطه‌ای رضایت بخش اعمال خواهد شد و آماج، برقراری «تقابلی یکپارچه» از عناصر دروان روانی‌ست نه کارکرد جداگانه‌ی یکی از آنها. از این گذر، نوعی اختلال شخصیت هیچ برتری بر نشانگان آسیب ندارد و بر عکس. چنانچه و زمان‌هایی که درمانگر با یکی از همسران کار می‌کند، باز هم هدف همان رابطه‌ است چرا که او در پی افزایش سطوح کارکرد یکی «از همسران» در رابطه‌ی مشترک است.

در درمان ایماگویی ارتباطی، رقابت و متعاقباً اثبات برتری شیوه‌های کوتاه مدت با طولانی‌مدت‌ها مورد نظر نیست. در این درمان تمرکز بر رابطه است و بر تقابل کارکردی عناصر درون‌روانی با یکدیگر؛ به همین دلیل، اختلال شخصیت با نشانگان آسیب در مقامی برابرند. به سخنی دیگر، از آن‌جا که تمرکز درمان‌های زوجی بهبود وضعیت ارتباطی همسران با یکدیگر است و ترمیم پویه‌های درون‌روانی خود در خدمت بازآ‌فرینی رابطه‌ای رضایت‌بخش تلاش می‌کند، لذا آن‌چه اهمیت دارد کوتاه یا بلند مدت بودن درمان نیست. آن‌چه بر آن تمرکز می‌شود “تقابل عناصر درون‌روانی با یکدیگر است” نه تک تک یا یکی از آن‌ها.

گفتگوي ایماگویی: مهارتي ضروري

«يكي از پديده‌هايي كه بدنبال بررسي‌هايم، آن را جهان شمول يافته‌ام اين است كه وقتي فردي درك مي‌كند به راستي شنيده شده است، اشگ در چشمانش حلقه مي‌زند. به نظر من اين اشگ گريه‌ي شوق است. در اين اشگ‌ها انگار صدايي طنين مي‌اندازد و مي‌گويد: « خدا را شكر، كسي مرا شنيد. حالا كسي هست كه مي‌داند من بودن يعني چه. در تمام روزهاي گذشته مثل زنداني بيچاره‌اي در سلول انفرادي حبس بودم و هر صبح و شام فرياد مي‌زدم كه «آيا كسي صدايم را نمي‌شنود؟ كسي اينجا نيست؟» و سرانجام يك روز صداي آرام پاي يك انسان به گوشم رسيد و نجوا كرد كه «آري، كسي هست.» زنداني با همين پاسخ آرام از تنهايي رها مي‌شود و دوباره احساس مي‌كند كه انسان است. آدم‌هاي بسيار بسيار زيادي را مي‌شناسم كه امروزه در سلول‌هايي انفرادي محبوس‌اند؛ كساني كه هيچ نشاني از يك ياور در بيرون از سلول نمي‌بينند. كافي‌ست كمي به دقت گوش كنيم و در اين صورت، حتماً صداي خسته و ضعيف زندانياني كه از سياهچال تنهايي‌شان برايتان پيام مي‌فرستند را خواهيد شنيد.»

كارل راجرز، آزادي براي آگاهي،1969

 

واژه‌هاي كارل راجرز هنوز در گوش‌ها طنين مي‌اندازد؛ شنيده شدن و درك گرديدن واقعاً انسان را از دنياي درونش رها مي‌كند. چنين احساس‌هايي، ما را در رابطه‌ي حقيقي با شخصي ديگر قرار مي‌دهند و به ما خاطر نشان مي‌كنند كه افكار و احساسات دروني‌مان براي سايرين نيز معنا و اهميت دارد. در اين حالت خوشايند باور مي‌كنيم كه ذهنيت و هستي‌مان مي‌تواند توسط شخصي در بيرون، مورد تأييد و اعتباربخشي قرارگيرد. پژوهش لامبرت (1992) پيرامون فرآيند درمان، نشان مي‌دهد كه رابطه‌ي درماني تا ميزان سي درصد نتايج روان درماني را تبيين مي‌كند. از اين رو دستاوردهاي درمان، نه صرفاً از طريق تكنيك يا مدل كاربردي درمانگر، كه عمدتاً به واسطه‌ي گرما، پذيرش، قابل اعتماد بودن، نگرش ناقضاوتگرانه و همدلي وي ايجاد مي‌شود. شگفت آنكه معتبر شمرده‌شدن و پذيرش حقيقي از سوي ديگري، همزمان با پيوندي كه ميان دو شخص برقرار مي‌كند، گوينده را مجزا و منفك نيز مي‌گرداند؛ شنيده شدن حقيقي به خود متمايزسازي مي‌انجامد.

وظيفه‌ي ايماگو درمانگر نيز در راستاي موارد اشاره شده شكل مي‌گيرد. او در طول درمان، اهميت رابطه‌ي درماني را عملاً به زوج‌ها نشان مي‌دهد و به آنها ثابت مي‌كند كه اگر عميقاً كسي را بشنويم و او گوش كردن فعالمان را تجربه كند، هم احساس پيوند خواهد كرد و هم حس تمايزيافتگي. چنانچه زوج‌ها اين مهم را دريافت كنند، پتانسيل‌هاي شفابخش موجود در رابطه‌ي درماني را به رابطه‌ي زناشويي‌شان نيز تعميم مي‌دهند و با درك يكديگر، رهايي از سلول تنهايي را تجربه می‌نمایند. پژوهش‌ها نمايان كرده‌اند، همسراني كه به شنيدن عميق و درك يكديگر قادر مي‌شوند، شانس بيشتري براي تغيير رفتار، دستيابي به اهداف و رشد احساس خود بودن خواهند داشت. وقتي زوجي ياد مي‌گيرند كه چطور رابطه‌اي واقعي را در ميانشان خلق كنند، بدون پرداخت هزينه به درمانگري بيگانه، از وجود شريك زندگي‌شان بهره مي‌برند. در اين صورت آنها همسراني هستند ياور، كه فرآيند مشاركتي رشد خود را پيش رو دارند.

گفتگوي ایماگویی

يكي از مفروضه‌هاي بنيادين درمان ايماگويي- ارتباطي مطرح كرده است كه از مهمترين تفاوت‌هاي موجود در ميان زوج‌هاي رضامند و آشفته، سبك گفتگوي آنهاست. در ايماگودرماني با دو شيوه‌ي اصلي گفتگو سروكار داريم: گفتگوي انتقادی و گفتگوي آگاهانه يا همان گفتگوي ایماگویی.

آنچه كه عموماً در ميان زوج‌هاي آشفته جريان دارد، سخناني تلخ و آميخته با نيش‌ زني‌ست. «گفتگوي انتقادي» زماني رخ مي‌دهد كه شنونده بجاي گوش دادن، در پي يافتن راهي جهت دفاع از خود و يا موضع خود باشد. شنيدن دفاعي هم براساس خاصيت ذاتي‌اش، حتي پيش از پاسخ شنونده، گفتار گوينده را بي‌اعتبار و فضاي گفتگو را ناايمن مي‌گرداند. از طرفي، «گفتگوي آگاهانه» كه گفتگويي آگاهانه، با ساختار و از روي عمد است، نخست به شيوه‌اي تجويزي از سوي ايماگو درمانگر به همسران آموزش داده مي‌شود و آنها سپس ياد مي‌گيرند كه چگونه مي‌توان با هشياري به يكديگر گوش كرده و پاسخدهي نمود. به نمونه‌اي از گفتگوي انتقادي توجه كنيد:

ليزا: چه روزي بود! خيلي خسته‌ام. امروز با مدرسه‌ي ليلا ديداري داشتم و فهميدم كه او در درسِ خواندن اشكال دارد. بعد بايد پروپوزالم را تحويل مي‌دادم و بخاطرش دو ساعت رانندگي كردم. به قراري كه براي ناهار با مادر داشتم هم نرسيدم. واي چقدر از اين جور روزهاي پر دردسر متنفرم.

آلن : درسته، صورتحساب مربوط به چمن‌كاري رو ديدي؟

ليزا: آيا حرف‌هايي كه زدم رو شنيدي؟

آلن: بله، اما تو سؤالي كه كردم را نشنيدي.

ليزا: تو هيچوقت به من گوش نمي‌كني. من واقعاً خسته‌ام و اين موضوع اصلاً برات مهم نيست.

آلن: من هم خيلي خسته‌ام. اما كارهام رو براي حرف‌زدن در مورد خستگي‌هام رها نمي‌كنم، چون واقعاً كار دارم.

ليزا: فكر مي‌كني من كار ندارم؟ من در حال فرسودگي هستم و تو فقط نگران صورتحساب‌هايي.

وقتي زوج‌ها نمي‌توانند درست با هم گفتگو كنند، نتيجه‌اي جز كشمكش قدرت وجود نخواهد داشت. در كشمكش براي قدرت، كه خاستگاه اساسي‌اش گفتگوي انتقادي است، هريك از همسران در جستجوي راهي براي دفاع از موضع خود هستند. شواهد پژوهشي نشان داده‌اند كه پيامد كشمكش قدرت در ميان زوج‌ها، به سه صورت عمده تجلي مي‌كند:

1- احساس ناكامي و ايجاد فاصله در ميان همسران (فاصله‌جويي)؛

2- احساس يأس و نگه‌ داشتن احساسات در درون خود (ناافشاگري احساسي)؛

3- احساس ترس و هراس از پاسخ نفر مقابل و در نتيجه با او مشورت نكردن در امور و از او كمك نخواستن (ناديده گرفتن نظر ديگري).

مورد اخير كه يكي از وجوه تشخيص در ميان زوج‌هاي راضي و ناخرسند نيز هست، چيزي شبيه به تمايز را در افراد ايجاد مي‌كند؛ تنها تفاوت مهم اين است كه هدف از ناديده گرفتن نظر همسر فاصله‌جويي با شالوده‌ي هراس است ولي در تمايز سالم، افراد قادرند بطور ارادي از ديگران فاصله گرفته و در عين حال با ايشان پيوند داشته باشند (لاکوت، 2007).

«گفتگوي آگاهانه» داراي خصوصيات قابل توجهي است. اين گفتگو به فرستنده احساس كاملاً شنيده و درك شدن مي‌دهد. و زمانيكه شخص احساس درك شدن مي‌كند، خواهد توانست تا انرژي بكار گرفته شده براي دفاع از موضع خود را باز جهت‌دهي كرده و بسوي هدف مهمترِ پرورش احساس خود بودن، روانه سازد. گفتگوي آگاهانه، همچنين بطور همزمان به گيرنده اجازه مي‌دهد تا بدون احساس فشار و اجبار براي موافق بودن با نظر گوينده، به سخنانش گوش كند و بدون اينكه زيربار اضطرار براي همزيستي (ادغام بي‌چون و چرا) با عقايد او باشد، حس فرديت را تجربه نمايد. گفتگوي ايماگو درماني، به دو واقعيت اجازه‌ي بودن مي‌دهد: زمانيكه زوج‌ها از طريق فرآيند گفتگوي آگاهانه به اين مهم پي مي‌برند كه در رابطه‌ي مشتركشان، دو واقعيت وجود دارد، تازه قادر خواهند شد كه رشد يكديگر را تسهيل نمايند. تسهيل دو جانبه‌ي رشد زوج‌ها، از طريق فرآيند ارزشمند و نيز دشوار «درك نيازهاي يكديگر» صورت مي‌گيرد. درك‌كردن نيازهاي نفر ديگر كار ساده‌اي نيست اما به منظور راه رفتن روي اين سرزمين ناشناخته، زوج‌ها مي‌توانند از اصول سه‌گانه‌ي گفتگوي ايماگويي بهره ببرند: آيينه‌سازي، اعتباربخشي و همدلي، اصول سه‌گانه‌ي گفتگوي زوجي در ايماگودرماني‌اند و احساس آرامشي كه همسران براي گام نهادن در سرزمين واقعيت‌هاي همديگر به آن نياز دارند را به زوج‌ها هديه مي‌كنند.

«گفتگوي آگاهانه» فرآيندي تجويزشونده از سوي ايماگو درمانگر است كه به تمرين زوج‌ها نياز دارد. وقتي زوج‌ها به تازگي فرآيند سه‌گانه‌ي اين گفتگو را تمرين مي‌كنند، عمدتاً روند را بسيار با ساختار و گاهاً مصنوعي و طوطي‌وار مي‌دانند. اما اين احساس، گذراست و عبور خواهد كرد. پس از حدوداً شش ماه تمرين، زوج‌ها مي‌توانند به طور طبيعي و سيال، از آنچه آموخته‌اند استفاده كنند. آنها كاملاً فراموش خواهند كرد كه در آغاز يادگيري، چقدر مجبور بودند ذهنشان را كنترل كنند. هزينه‌ي دشوار طي‌كردن دوره‌ي گفتگوآموزي، آفرينش رابطه‌اي‌ست كه عضوهاي دوگانه‌ي آن يكديگر را درك و مورد قدرداني قرار مي‌دهند.

 

اصول سه‌گانه‌ي گفتگوي آگاهانه در ايماگو درماني

1- آيينه‌سازي

نخستين گام در فرآيند گفتگوي زوج‌ها، آيينه‌سازي كردن است. در اين تكنيك همسر دريافت‌كننده آنچه كه واقعاً شنيده- نه آنچه كه فكر مي‌كند گفته شده و نه آنچه كه او دوست داشته كه گفته شود- را به شخص فرستنده برمي‌‌گرداند. اين روش موجب ايجاد تماس در ميان همسران شده، به فرد فرستنده احساس شنيده شدن مي‌دهد. منفعت آيينه‌سازي فقط به فرستنده برنمي‌گردد: از آنجا كه گيرنده براي درست شنيدنِ گفته‌هاي فرستنده، به گوش‌كردن فعال و از روي عمد نياز دارد و بدون تمركز جدي بر جملات نمي‌تواند آيينه‌سازي نمايد، لذا همين تمركز، فرد دريافت‌كننده را از پاسخدهي براساس واكنش دفاعي و بلاواسطه مصون خواهد كرد. آيينه‌سازي در ايجاد تماس ميان شنونده و گوينده نقش به سزايي دارد و به همين خاطر ضروري است كه با دقت و درستي انجام شود. در صورت نياز، دريافت‌كننده مي‌تواند از فرستنده بخواهد تا گفته‌اش را تكرار نمايد. فراموش نكنيد كه هدف زير ساختاري آيينه‌سازي، دريافت منظور حقيقي گوينده است.

2- اعتباربخشي

پس از آنكه دريافت‌كننده به درستي عمل آيينه‌سازي را انجام داد، گفته‌هاي همسرش را مورد اعتباربخشي قرار مي‌دهد. اعتباربخشي همان توافق نيست، هرچند كه مي‌تواند به آن نيز بيانجامد. در اعتبار بخشيدن به گفته‌هاي ديگري، بطور ضمني به او مي‌گوييم: «اگر مي‌توانستم از دريچه‌ي چشم تو به دنيا نگاه كنم، مي‌فهميدم كه چرا چيزها را اين شكلي مي‌بيني». به عبارت ديگر، معتبرسازي يعني: «عقاید تو از دیدگاه خودت دارای اعتبار حقیقی است.» از آنجا که اعتباربخشی، فرآیند گفتگوی آگاهانه را از شنيدن فعالِ صرف متمايز مي‌سازد، بخش بااهميتي از آن تلقي مي‌شود. با تكنيك مذكور، دريافت‌كننده موقتاً خود را در افكار ديگري غرق و نقطه نظرات او را درك مي‌كند.

اعتباربخشي مي‌تواند لحظه‌اي و بسيار كوتاه باشد؛ درست مثل يك تجربه‌ی آها ي كوچك. آن، با شنيدني نسبتاً طولاني عجين، از گوش‌كردن‌هاي دفاعي خالي و با هدف رسيدن به اين ادراك كه نگرش گوينده معتبر و قابل تأييد شدن است، انجام مي‌شود. وقتي معتبرسازي مي‌كنيم، ضمن ورود به دنياي ديگري وسعي جهت درك اعتبار آن، خود حقيقي‌مان را نيز حفظ و آن را به هويت ديگري نمي‌بازيم. اين تكنيك به فرستنده و دريافت‌كننده، پيام مي‌دهد كه ديدگاه هردويشان پذيرفتني و هيچكدام نادرست نيست. نگرش منحصربه‌فرد و بي‌همتاي هر شخص، فرديت او را در رابطه تثبيت و او را از اجبار براي در هم تنيدگي با نگرش ديگري، مصون مي‌دارد. به بياني ديگر، اعتباربخشي، تفكر همزيستانه و ادغامي را از ميان برداشته و تمايز سالم را وارد رابطه مي‌كند.

3- همدلي كردن

چنانچه دريافت‌كننده بتواند گفته‌هاي همسرش را اعتباربخشي نمايد، او معمولاً و متعاقباً درك خواهدكرد كه گوينده در مورد حرف‌هايش چه احساسي داشته. چنين ادراكي، دريافت‌كننده را به بخش سوم از فرآيند گفتگوي آگاهانه هدايت خواهدكرد: همدلي. براي همدلي‌كردن، فقط لازم است تا فرد دريافت‌كننده حدس بزند كه فرستنده احتمالاً چه احساسي دارد. بسياري اوقات افراد در يك لحظه بطور همزمان چند احساس را تجربه مي‌كنند و گاهي نيز دو احساس متضاد را. به همين خاطر دريافت‌كننده نيز مي‌تواند ادراك خود را از چنين چندگانگي‌هايي، به زبان آورد: «مي‌تونم تصوركنم كه احتمالاً احساس تنهايي، اندوه و وحشت مي‌كني». ناگفته پيداست كه دريافت‌كننده ممكن است در روند همدلي مرتكب اشتباه شود اما مهم تلاش براي حدس‌زدن و كوشش براي برقراري ارتباط و پيوند است. دريافت‌كننده بايد بياموزد كه پس از اشتباه‌كردن، باز هم در فرآيند درگير بماند و اگر بتواند اين درگيري را حفظ كند، همدلي صحيح قطعاً پديدار خواهد شد. از آنجا كه همدلي كار ساده‌اي نيست، ممكن است دريافت‌كننده براي چند لحظه احساسات گوينده را گم كند و با آن فاصله بگيرد؛ در اين صورت او مي‌تواند با آيينه‌سازيِ جمله‌ي اصلاحي گوينده- كه با هدف تصحيح ادراك دريافت‌كننده ارائه مي‌شود-، تلاش براي همدلي را از سرگيرد.

اشاره شد كه مهمترين موانع و بلوكه‌كننده‌هاي ايجاد همدلي در گفتگوها عبارتند از: وجود احساسات متناقض اما همزمان، ظهور چند احساس در يك لحظه و خطاي ذهني دريافت‌كننده. يكي ديگر از مقولاتي كه عموماً باعث سدكردن روند همدلي مي‌شوند، گوش‌كردن دفاعي (همسر) دريافت‌كننده است. از آنجا كه برخي از بيانات فرستنده مي‌تواند براي دريافت‌كننده ناخوشايند و او را به اضطراب دچار كند، عموماً دريافت‌كننده به شيوه‌اي ناآگاه تلاش خواهد كرد تا از طريق گوش‌كردن دفاعي، از فشاررواني رهايي يابد. ايماگو درمانگر به دريافت‌كننده آموزش مي‌دهد كه با تحمل و تاب آوردن در مقابل اين اضطراب‌ها، شنونده را به احساس شنيده‌شدن واقعي و درك گرديدن برساند و هدف اصلي از گفتگو را فراموش نكند.


هزینه قابل پرداخت (به تومان)
560,000 تومان
هزینه قابل پرداخت (به دلار)
$1
  • ارسال بصورت فیزیکی میباشد

نظرات ثبت شده کاربران

ثبت نظر جدید
نظری برای این محصول تاکنون ثبت نشده است.